سفارش تبلیغ
صبا ویژن

تنزیل نور


ساعت 4:25 عصر سه شنبه 87/11/29

شرح دعای مکارم الاخلاق(32 )

از سخنان منصور بن حازم برمى‏آید که او شخصى است عالم  و آگاه و گفته‏هایش متکى به دلیل و برهان، او از سخنان پیمبر گرامى اسلام، درباره‏ى على (ع) آگاهى کامل داشت، ولى به آن روایات استدلال نکرد، زیرا مخالفین هر جا ببینند که حدیثى به ضرر آنان و به نفع شیعیان است آن را نفى مى‏کنند و مى‏گویند: رسول گرامى چنین سخنى نفرموده است. از هم اکنون مدتى است در تجدید چاپ بعضى از کتب علماى عامه احادیثى را که به نفع على (ع) است از آن کتب حذف مى‏نمایند که نسل بعد، از آن اخبار بى‏خبر باشد. منصور بن حازم به همین جهت در مقام استدلال، به روایات پیغمبر تکیه نکرد و کلام خود را متکى به احاطه‏ى دانش و سلطه‏ى علمى على (ع) بر قرآن شریف قرار داد و این مطلبى نبود که آنان بتوانند تکذیب کنند، لذا کلام منصور بن حازم بى‏جواب ماند و آنان با سکوت خود در واقع اعتراف کردند که قیم لایق و شایسته که جامع جمیع جهات و واقف به کلیه‏ى نکات قرآن باشد و بتواند نیازهاى مسلمین را در هر موقع و مقام پاسخ دهد و حوایج آنان را از نظر دینى برآورده سازد شخص على بن ابیطالب (ع) است. منصور بن حازم با این بحث علمى و استدلالى خود اثبات نمود که داراى نیت رشید است و آنقدر در عقیده‏ى خود قوى است و آنقدر نیتش مسبوق به علم و آگاهى است که وقتى به على (ع) اقتدا مى‏کند و از گفتار و رفتار آن حضرت پیروى مى‏نماید کمترین شک و تردیدى در خلال عملش پیدا نمى‏شود و اطمینان دارد راهى را که مى‏پیماید راه حق و حقیقت و بر وفق رضاى حضرت باریتعالى است. زمانى که مردم در امر خلافت با على (ع) بیعت نمودند و زمام امور کشور را به آن حضرت سپردند، افرادى در گوشه و کنار وجود داشتند که نمى‏خواستند على (ع) در راس کشور قرار گیرد، زیرا آگاه بودند که عمل آن جناب  بر اساس عدل و دادگرى خواهد بود و این کار بر وفق میل آنان نبود، چون مى‏خواستند از شرایط محیط به نفع خود استفاده‏ها کنند و مقاماتى را به دست بگیرند و به منویات نارواى خود جامه‏ى عمل بپوشانند و على (ع) فردى نبود که به این کارها تن دردهد و اعمال نارواى آنان را بپذیرد. لذا بر ضد آن حضرت دسته‏بندى آغاز شد و در پس پرده توطئه‏هاى خائنانه شروع گردید و اولین اثر سوئى که از آن خیانتها پدید آمد این بود که جنگ بصره را براى على (ع) ایجاد کردند و آن صحنه‏ى دردناک را به وجود آوردند و عده زیادى از مسلمانان اغفال شده را گرد هم آوردند و بر اثر آن جنگ خونهاى بسیارى ریخته شد و عده‏ى زیادى از مسلمانان به قتل رسیدند. رسول اکرم صلى الله علیه و آله در ایام حیات خود از آینده‏ى تاریک على (ع) و حوادثى که با آن مواجه خواهد شد خبر داده بود، حتى از جنگ ناکثین یعنى آنانکه بیعت مى‏کنند و مانند طلحه و زبیر تعهد مى‏نمایند و سپس عهد را مى‏شکنند و به مقابله با آن حضرت قیام مى‏نمایند گفته بود. اما على (ع) که واقف به تعالیم قرآن شریف و مقررات اسلامى بود از اتمام حجت دست نکشید، گاهى به طور خصوصى با افراد اخلالگر مذاکره کرد و تذکرات لازم را بیان نمود و گاه در مقابل جمعیت بسیار سخنرانى کرد و شنوندگان را از انحراف فکرى آنان آگاه ساخت. متاسفانه تذکرات حکیمانه و بیانات عالمانه‏ى امام على بن ابیطالب (ع) در وجود آنان موثر نیفتاد و آن گروه منحرف همچنان به روش باطل خود ادامه دادند و در نتیجه، میدان جنگ مهیا شد و لشکریان على (ع) در مقابل لشکریان عایشه و طلحه و زبیر ایستادند و على (ع) براى آخرین بار به منظور اتمام حجت جوان لایقى را برگزید و به او فرمود: قرآن را به مقابل مردم ببر و از قول من بگو: 

على مى‏گوید بیایید جنگ را کنار بگذاریم و حاکم بین ما و شما قرآن باشد. آن جوان رفت اما نه تنها اعتنا نکردند، بلکه دستهاى او را قطع کردند و خود او را کشتند و دیگر از نظر شرعى، مطلب براى على تمام شد و لذا جنگ را با عزمى ثابت و اراده‏اى جدى آغاز نمود و بدون شک و تردید به آنان حمله کرد و قضایاى سنگینى اتفاق افتاد و عده‏ى کثیرى به خون غلتیدند. نیت على (ع) در حمله به آنانى که در صحنه‏ى جنگ جمل گرد آمده بودند نیتى بود رشید و مسبوق به علم و آگاهى، نیتى بود بر وفق حق و حقیقت و خلاصه، نیتى بود که در آن کمترین شک و تردیدى وجود نداشت. از این رو على (ع) در کمال قوت نفس و قدرت اراده به عمل خویش ادامه داد و به صحنه‏ى اخلالگرى آن مردم خائن که بر ضد اسلام پایه‏گذارى شده بود پایان بخشید و این نیت نمونه‏ى بارزى است از آنچه که على بن الحسین علیهماالسلام در دعاى «مکارم الاخلاق» از پیشگاه الهى درخواست نموده است: 

و نیه رشد لا اشک فیها، 

بار الها مرا از نیت حق و ثباتى برخوردار فرما که ضمن عمل دچار شک و تردید نشوم. على (ع) در زمینه‏ى جنگ با مسلمانان خائن و از میان بردن آنان در موارد متعددى از بصیرت و آگاهى خویش سخن گفته، از آن جمله فرموده است: 

الا و ان الشیطان قد جمع حزبه و استجلب خیله و رجله و ان معى لبصیرتى، ما لبست على نفسى و لا لبس على. 

آگاه باشید که شیطان حزب خود را گرد آورده و سوار و پیاده‏ى 

خویش را به کار گرفته یعنى زمینه‏ى فساد مهم را بر ضد اسلام و مسلمین مهیا ساخته است، اما من در اعمال خود آگاه و بصیرم، نه خودم خویشتن را به اشتباه افکنده‏ام و نه دگرى مرا به خطا و اشتباه انداخته است. و در جاى دیگر فرموده است: 

انى لعلى یقین من ربى و غیر شبهه فى دینى. 

من درباره‏ى پروردگار خویش بر یقینم و در دینم شبهه و تردیدى ندارم. 

اما دوستان على (ع) پیش از آغاز جنگ جمل، در حین جنگ و پس از پایان آن عقاید و نظریه‏هاى متفاوتى داشتند: بعضى از آنان که افکارشان پاک و منزه از اغراض شخصى بود و سخنان رسول گرامى را درباره‏ى على (ع) بخوبى در خاطر داشتند کمترین دودلى و تردیدى در آنان راه نیافت. اینان مکرر در مکرر با مختصر تفاوتى در عبارت، از پیشواى بزرگ اسلام راجع به پیوستگى کتاب و عترت مطالبى را شنیده بودند، از آن جمله فرموده بود:  

انى مخلف فیکم الثقلین: کتاب الله و عترتى اهلبیتى، لن تضلوا ما تمسکتم بهما و انهما لن یفترقا حتى یردا على الحوض. 

من دو امانت سنگین را بین شما به جاى مى‏گذارم: یکى کتاب خداست و آن دیگر عترتم یعنى اهل‏بیتم، تا وقتى که به این دو متمسکید از گمراهى و ضلالت مصون و محفوظید و این دو از هم جدا نمى‏شوند تا در کنار حوض بر من وارد گردند. 

این افراد باایمان و پاکدل مطمئن بودند که گفتار و رفتار على (ع) بر وفق قرآن شریف است و به گفته‏ى رسول گرامى اسلام آن‏

دو همواره با یکدیگرند و هرگز قرآن و عترت از هم جدا نمى‏شوند.  

یکى از افرادى که درباره‏ى على (ع) از نیت رشد برخوردار بود، راه حق و صواب را شناخته و کمترین شک و تردیدى در دل نداشت عمار یاسر رضى الله تعالى عنه بود. او در مقدمات جنگ جمل با زبیر صحبت کرد و گفت: 

و الله یا اباعبدالله لو لم یبق احد الا خالف على بن ابیطالب علیه‏السلام لما خالفته و لا زالت یدى مع یده و ذلک لان علیا لم یزل مع الحق منذ بعث الله تعالى نبیه صلى الله علیه و آله فانى اشهد انه لا ینبغى لاحد ان یفضل علیه احدا. 

قسم به خدا اگر احدى نماند مگر آنکه از در مخالفت با على (ع) وارد شود من با او مخالفت نمى‏نمایم، پیوسته دست من در دست على خواهد بود و علت این روش که اتخاذ نموده‏ام این است که على (ع) از زمان بعثت رسول اکرم همیشه و در همه جا با حق بود و از مسیر حق قدمى فراتر نمى‏گذارد و من شهادت مى‏دهم که سزاوار نیست احدى بر على (ع) برترى و فضیلت داده شود. 

جمعى از دوستداران امیرالمومنین بر اثر کشته شدن بعضى از افراد نامى که در اسلام سوابقى داشته و در رکاب رسول گرامى خدماتى انجام داده‏اند سخت حیرتزده و متزلزل گشتند، از دوستى على (ع) دست نکشیدند اما فکر آرامى هم نداشتند، بعضى از آنان به حضور على (ع) آمدند و نگرانیهاى درونى خود را با آن حضرت در میان گذاردند. یکى از آنان مردى است به نام حارث بن حوط لیثى. 

قال یا امیرالمومنین! ما ارى طلحه و الزبیر و عایشه احتجوا الا على 

الحق. 

عرض کرد: به نظر من طلحه و زبیر و عایشه احتجاجشان صحیح و بر حق بوده است. 

یکى دیگر از این گروه که شرفیاب محضر امام شد حارث همدانى است، به حضرت عرض کرد: 

لو کشفت، فداک ابى و امى، الرین عن قلوبنا و جعلتنا فى ذلک على بصیره من امره. 

پدر و مادرم فدایت، چه خوب بود اگر واقع را بر ما عیان مى‏نمودى، شک و تردید را از دلها مى‏زدودى و از حقیقت امر بصیر و آگاهمان مى‏ساختى. 

على (ع) به تمام پرسش‏کنندگان یک پاسخ مى‏داد، با مختصر تفاوت در عبارت و آن پاسخ جامع و کامل این بود که مى‏فرمود: 

ان الحق و الباطل لا یعرفان باقدار الرجال، اعرف الحق تعرف اهله و اعرف الباطل تعرف اهله. 

حق و باطل بر معیار قدر و منزلت رجال شناخته نمى‏شود، باید حق را بشناسى تا اهل حق شناخته شوند و باطل را بشناسى تا اهل باطل را تمیز دهى و بشناسى. 

یعنى طلحه و زبیر به عنوان اینکه در اسلام سوابقى دارند و قدر و منزلتى به دست آوردند میزان شناخت حق و باطل نیستند، بلکه ما موظفیم حق و باطل را بشناسیم، سپس طلحه و زبیر را به شناخته‏هاى خود عرضه بداریم تا معلوم شود بر حق‏اند یا بر باطل. 

بعضى از افراد بر اثر جنگ جمل و سپس جنگ نهروان و هزاران مسلمانى که در آن دو جنگ کشته شدند آنقدر ناراحت و متالم گردیدند که از دوستى على (ع) دست کشیدند، به حضرتش بدبین شدند، عمل آن جناب را ناروا تلقى نمودند و از آن حضرت قطع علاقه کردند. یکى از آن افراد مردى است که سعید بن مسیب مى‏گوید: او با ابن عباس ملاقات کرد و درباره‏ى على (ع) سخنانى گفت و سرانجام مراتب ناراحتى خود را ابراز نمود و منویات خویشتن را به زبان آورد. 

عن سعید بن المسیب قال: سمعت رجلا یسال ابن عباس عن على بن ابیطالب علیه‏السلام. فقال له ابن عباس: ان على بن ابیطالب صلى القبلتین و بایع البیعتین و لم یعبد صنما و لا وثنا، ولد على الفطره و لم یشرک بالله طرفه عین. 

مردى از ابن عباس درباره‏ى على (ع) پرسش نمود. ابن عباس در پاسخ، سوابق درخشان آن حضرت را در دین مقدس اسلام شرح داد. گفت: على (ع) آن مردى است که بر دو قبله نماز گذارده و دو بار با پیشواى اسلام بیعت نموده و در طول ایام زندگى خود نه بتى پرستیده و نه صنمى را عبادت کرده است، او بر فطرت توحید متولد گردیده و به قدر یک چشم بر هم زدن به خداى یگانه شرک نیاورده است. 

فقال الرجل: انى لم اسالک عن هذا و انما سالتک عن حمله سیفه على عاتقه حتى اتى البصره فقتل آلافا ثم سار الى الشام حتى قتلهم، ثم الى النهروان و هم مسلمون فقتلهم عن آخرهم. فقال له ابن عباس: اعلى اعلم عندک ام انا؟ فقال: لو کان على اعلم عندى منک لما سالتک. قال: فغضب ابن عباس رضى الله عنه حتى اشتد 

غضبه. ثم قال: ثکلتک امک. على علمنى کان علمه من رسول الله صلى الله علیه و آله و رسول الله صلى الله علیه و آله علمه الله من فوق عرشه فعلم النبى من الله و علم على من النبى و علمى من علم على (ع) و علم اصحاب محمد کلهم فى علم على کالقطره الواحده فى سبعه ابحر. 

مرد به ابن عباس گفت: من از تو این مطلب را نپرسیدم، سوال من از این امر بود که على بن ابیطالب شمشیرش را به دوش گرفت، به بصره آمد و هزارها جمعیت را کشت، سپس به صفین رفت و در آنجا نیز عده‏ى زیادى را کشت، آنگاه به نهروان آمد، جمعیتى که در نهروان گرد آمده بودند همه مسلمان بودند، با آنان نیز جنگید و همه را از میان برد. ابن عباس به آن مرد گفت: آیا نزد تو على عالمتر است یا من؟ مرد گفت: اگر على (ع) نزد من عالمتر از شما مى‏بود درباره‏ى او از شما سوال نمى‏کردم. در این موقع ابن عباس سخت خشمگین شد، به غضب آمد و به او گفت: مادرت به عزایت بنشیند، معلومات و اطلاعات من از على (ع) است و علم على از پیمبر گرامى اسلام است و معلم پیمبر ذات اقدس الهى است، پس علم نبى از خداوند است و علم على از پیمبر و علم من از على (ع) است و علم تمام اصحاب پیمبر اکرم نسبت به علم على (ع) همانند یک قطره در مقابل هفت دریاست. 

از آنچه مذکور افتاد این نتیجه به دست آمد که تمناى امام سجاد علیه‏السلام از پیشگاه خداوند (و نیه رشد لا اشک فیها) تا چه حد براى تامین سعادت انسانها ارزنده و مهم است. اگر مردم در عصر 

على (ع) از نیت رشد برخوردار مى‏بودند، اگر مردم به اتکاى سخنان قطعى رسول اکرم، مانند عمار یاسر بى‏قید و شرط از على (ع) پیروى مى‏نمودند آن حوادث خونین و دردناک پیش نمى‏آمد. 

متاسفانه بر اثر فقد نیت رشد و ناهماهنگى اندیشه‏هاى مردم با حق و صواب، درباره‏ى على (ع) دچار شک و تردید شدند و با حضرتش مخالفت نمودند، در نتیجه، حکومت اسلام به دست بنى‏امیه افتاد. در آن حکومت ظالمانه، حضرت حسین بن على علیهماالسلام و بستگان و اصحابش کشته شدند و اسلام و مسلمین با انواع مصائب و بلایا مواجه گردیدند. 

  • کلمات کلیدی :
  • ¤ نویسنده: تنزیل نور

    نوشته های دیگران ( )

    خانه
    وررود به مدیریت
    پست الکترونیک
    مشخصات من
     RSS 
     Atom 

    :: بازدید امروز ::
    60
    :: بازدید دیروز ::
    82
    :: کل بازدیدها ::
    188717

    :: درباره من ::

    تنزیل نور

    تنزیل نور
    دراین وبلاگ مطالبی در مورد قران ،دین اسلام وائمه اطهار(ع) ارائه خواهد شد.

    :: لینک به وبلاگ ::

    تنزیل نور

    ::پیوندهای روزانه ::

    :: دسته بندی یادداشت ها::

    تفسیر[2] . ابن غضائرى[2] . ابو الحسن[2] . امام حسن عسگری علیه السلام[2] . شعرانی[2] . شیخ صدوق[2] . مجمع البیان[2] . شرح دعای مکارم الاخلاق[2] . شرح دعای مکارم الاخلاق[2] . شعبان . آشتی . محدث نوری . محمد تقی فلسفی . مشایخ . مظلوم . مقاوم . مولامان و صاحبمان . نعمات . شکر . صاحب الزمان . صبر وفرج . صله رحم . صهیونیست . غزه . فضیلت ماه‏های سه گانه . قدر شناسی . گذشت . متن . متن رساله حقوق امام سجاد (ع) . امام رضا . امام سجاد (ع) . انقلاب . بستگان . ترجمه . اختلاف . الطاف خدا . الْمُحَرِّفینَ . ثنای الهی . جمعه . حدیث . حدیث پیامبر(ص) . حضرت بقیةاللَّه . حق آزاد کننده و آزاد شده . حق اذانگو . حق الله . حق اندرزخواه و اندرزگو . حق بدهکار . حق برادر . حق پا . حق پیشنماز . حق پیشوا . حق چشم . حق دارایى . حق دانش آموز . حق رعیت . حق زبان . حق زکات . حق زیردست . حق سائل ومسؤول . حق سالخورده وخردسال . حق شریک . حق شکم . حق طرفت که بر تو ادعایىدارد . حق طرفت که تو براوادعایى دارى . حق عورت . حق فرزند . حق قربانى‏ . حق کافران . حق گوش . حق مادر . حق مشورت کننده و شونده . حق ندیم . حق نمازوروزه‏ . حق نیکى کننده . حق همسایه‏ . حق همکیش . حق همنشین . حمد . خطبه غدیر . دست کاری . دعاى مکارم الاخلاق . دعای مکارم الاخلاق . رجب . رساله حقوق . رمضان . رهبرمعظم انقلاب . سیار . شب .

    :: آرشیو ::

    پیامبر اعظم صلی الله علیه و آله
    دوازده معصوم علیهم السلام
    آذر 1387
    دی 1387

    :: خبرنامه وبلاگ ::

     

    :: موسیقی ::